يكشنبه 27/1/1391
عزيزم الان چند روزي هست كه فرصت نكردم برات چيزي بنويسم ساعت 20: 11 ، سرگرم بازي كردني. امروز يه كادو گرفتي از عمو كفايت گرفتي ماشين و لباس البته مامان عمو زحمت كشيد از مسافرت برات آورد. پشت هم باطري ماشين در مياري ميزاري. الان هم عمو سبحان برات گذشت تو جعبه باز منو صدا ميكني و ميخواي ماشين در بياري. بالاخره در آوردي جعبهاشو هم انداختي روي زمين. فدات شم الهي ازت سوال ميكنم امير سام من چيه؟ ميگي آقا، طلا، بلا
نویسنده :
khanevade bozorg alborz
11:44